داستان کوتاه و آموزنده آلزایمر مادر
چمدونشو بسته بودیم …
با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود، کلاً یک ساک داشت با یه قرآن کوچک…
مهمان گرامی!!!
<<<<<< لطفا ایمیل صحیح را وارد کنید تا دچار مشکل نشوید>>>>>>
با تشکر
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !